جدول جو
جدول جو

معنی دکش هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

دکش هاکردن
جا به جا کردن، تعویض کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مأنوس ساختن گاو و تازه زا با گوساله ی نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکتی میان دویدن و راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تشنگی بیش از حد به طوری که دهان کف کند
فرهنگ گویش مازندرانی
زخمی کردن، شکستن دست یا پا
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم زدن، شیار کردن، سرشاخه های درخت را هرس کردن، کوتاه کردن شاخه ها، کند کردن لبه ی تیز برخی از اشیا و ادوات به عمد یا به سهو، جوانه زدن، رویش ابتدایی جوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
شاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کینه جو گشتن، دشمنی پیدا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
موی دماغ کسی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشگیری از نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن در، بدرقه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحریک کردن، سفت کردن، محکم نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
برانگیختن، تحریک کردن گاو نر برای حمله
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن در، بدرقه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
تشنگی بیش از حد احشام که در نتیجه، آب را به صورت غیرمتعارف
فرهنگ گویش مازندرانی
آب کردن کره یا روغن جامد، علامت گذاری بر روی درختان، داغ
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده شدن زمین و خاک توسط منقار و پنجه ی مرغ، جدا کردن بذر جوانه زده از هم
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن درخت، غلاف توخالی به بار آوردن، به هدر رفتن برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
دانه دانه کردن، چکه کردن، چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن ناگهانی و فراوان گیاهان، پیوند دادن دو چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخ کردن، تیز کردن کارد، سرعت گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
فرهنگ گویش مازندرانی
عوض کن جا به جا کن
فرهنگ گویش مازندرانی